عمرو لیث صفاری، هنگامهای که بر نیشابور، مرکز خراسان، دست یافت، گفت: «شهری را گرفتهام که گِل آن خوردنی، بوتهی آن ریواس و سنگهای آن فیروزه است.» این گفته عمرولیث، بیانگر ارزشمندی سه فرآورده ناب از اقلیم نیشابور است که یکی از آنها، «ریواس» است. ریواس گیاهی است از تیره ترشکها که یکی از رهاوردهای کوهستان بینالود نیشابور است. به ریشه غدّهگون ریواس، «ریوند» گویند. همچنین، ریوند، نام قدیم نیشابور و نام قدیم کوهستان بینالود است که در آن، آتشگاه باستانی آذر برزین مهر، شعله میکشیده. در باورهای دینی ایرانی، داستان خلقت انسان با گیاه «ریواس دوشاخه»، پیوند خورده است.
هر شهر و دیاری را با یکی از شاخصترین ویژگیهای آن میشناسیم؛ تهران را با برج آزادی، مشهد را با حرم امام رضا (ع)، اصفهان را با سی و سه پل، شیراز را با آرامگاه حافظ، یزد را با بادگیرها، همدان را با آرامگاه ابن سینا و نیشابور را با آرامگاه خیام. آرامگاه حکیم غیاثالدین ابوالفتح عمر خیام نیشابوری -که یکی از شخصیتهای مشهور علمی و ادبی ایران در سطح جهانی است- برجستهترین ما به ازای تصویری نیشابور، در حافظه و خاطر ما ایرانیان و مردم دیگر کشورهای جهان است و با این پیشینه برخاستن نامورانی همچون خیام و عطار و ثعالبی و قشیری و رضیالدین و بکتاش و ادیب و ... از این دیار و حضور پربار آن در تاریخ ایران، نیشابور را شهر تاریخ و فرهنگ میدانیم. اما بعضیها میگویند که این چهره فرهنگی و تاریخی، آنچنان در کفه هویتی نیشابور، سنگینی میکند که بر دیگر ویژگیها و نماهای نیشابور، سایهای بزرگ انداخته و مانع دیده شدن آنها میشود. یکی از نماهای شایان نیشابور، ویژگیهای اقلیمی و طبیعت آن است.
یاقوت حموی، تاریخنگار و جغرافیدان نامدار سده ششم و هفتم هجری، در کتاب «معجمالبدان»، نیشابور را «بابالشرق» یا «دروازه خاوران» نامیده، چنانکه «دمشق» را نیز «بابالغرب» دانسته است.او از نیشابور، با عنوان «معدن فضلاء و منبع علماء» یاد میکند و محمد مقدسی، در قرن چهارم هجری، در کتاب مشهور «احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم»، نیشابور را «بلدة الکبار» یا «شهر بزرگان»، لقب داده است. سرزمین نیشابور، قامتی افراشته و چهرهای درخشان در تاریخ و فرهنگ ایران و جهان اسلام دارد و همین وجهه گرانسنگ فرهنگی، چنان بر روی دیگر نماها و ویژگیهای این دشت پُربار و بالنده، سایه انداخته که آن دیگر چهرهها و توانمندیهای این کهندیار، در پردهای از ناپیدایی و کمشناختگی، روی برکشیده و شناخت و نگرش به یکایک آنها، نگاه و نوبت ویژهای را بایسته است. یکی از ویژگیهای نیشابور، اقلیم بارور و رنگارنگ آن است که یکی از سرسبزترین و چشمنوازترین دشتهای شرق ایران را پدیدار ساخته. این سرسبزی و باروری، وامدار مهربانکوهی است که دشت نیشاپور را از دیرترین روزگاران، در آغوش گرفته و مادرانهترین مهربانیها و سخاوتمندانهترین بخشندگیها را بر این بوم، ارزانی داشته. این کوهستان؛ بام خراسان، و نام او «بینالود»، و بینالود، «مادر مهربان نیشابور» است. بینالود، نه تنها پدیدآورنده و پایدارنده آبادانی و سامان سرزمین نیشابور، که پایگاه بهشتهای زمینی همچون دیزباد، گرینه، درّود، قدمگاه، خرو، بوژان، دربهشت، رود، طاغان، بار، بقیع، کلیدر و ... است. ییلاقهای بهشتآسا و رودکدههای زیبا و خرم، که خیالانگیزترین و شادیانهترین بومهای خراسان را پدیدار ساختهاند. پس با این همه رنگ و نقش و خیال و شادابی، بیراه نیست که سرزمین نیشابور، در درازنای تاریخ خود، هیچ گاه از شاعران و هنرمندان بدیعآفرین، تُهی نبوده، چنانکه استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، درباره این بوم، چنین مینویسد: «آدم، هوس میکند که این خاک بیغش و سرشار را در آغوش بگیرد.»
ادامه مطلب ...
بیزبان آمد از آن حضرت، خطاب کآینه است این حضرت، چون آفتاب
هر که آید خویشتن بیند در او تن و جان، هم جان و تن، بیند در او
چون شمـا سیمرغ، اینجا آمدید سی، در این آینه، پیدا آمدید
گــر چهل، پنجاه مرغ، آیند باز پردهیی از خویش، بگشایند باز
گرچه بسیاری بـسر شدهاید خویش میبینید و خود را دیدهاید
این همه وادی که واپس کردهاید وین همه مردی، که هر کس کردهاید
محو ما شد در صد عزّ و ناز تـا بـه ما در خویشتن یابید باز
«عطار نیشابوری»
منطقالطیر فریدالدین عطار نیشابوری، تبلور جهاننگری ناب عرفانی ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی، بزرگترین تمثیل عرفانی در جهان اسلام و یکی از ارجمندترین آثار عرفانی جهان بشریت به شمار میآید. منطقالطیر، شاهکار ادبیات عرفانی زبان فارسی است. در منطقالطیر؛ «سیمرغ»، رمز و نماد «حقیقت» است که برای رسیدن به او، باید هفت وادی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر و فنا گذشت تا به آن حقیقت دست یافت. از نظر عطار، حقیقت «سیمرغ» یعنی به خود رسیدن، وقتی که سالک از مراحل دشوار و صعب و خطرناک گذشت و در هر وادی و مرحله، چیزی را از وجود خویش دور کرد و ترک علایق کرد و صافی شد، آنگاه او و همه آنها که با او همراهند به حقیقت یا جوهر سیمرغ دست مییابند. عطار، این موضوع را از زبان مرغان، نقل میکند؛ هدهد، پیر و مرشد و راهنمای مرغان است. در داستان عرفانی منطقالطیر یا «زبان مرغان»، هر مرغی نماد و رمز گروهی خاص از مردم است. آنها پس از آنکه پاک و منزه میشوند و نور الهی بر آنها میتابد. در برابر آینه حقنما قرار میگیرند، پس بیش از عکس سی مرغ در آن آینه نمیبییند، چنین است که درمییابند که به حقیقت، بین آنها و سمیرغ، جدایی نیست.